ماه شمالی
پنج روزی ست پروازم داده است... پنج روزی ست هوایی ام کرده است... پنجره ی فولادش و لمس سر انگشتان دستانم را با قطعات مشبکش نوازش کرده است. دعاگوی همه تان بوده ام در زیر آسمان گرم و نورانی مشهد مقدس. پی نوشت: 1. وقتی از سازمان تبلیغات بابل خبرم داده اند که باید عازم مشهد شوم،اب شدن قند در دلم را حسابی حس کردم و هیچ وقت باورم نمی شد درعرض چند ماه دوبار این مسیر عشق رو طی کنم 2. به قول خواهرم:((به یمن نام رضایت فرود می ایم...)).
نوشته شده در جمعه 88/5/30ساعت
3:53 عصر توسط فهیمه نظرات ( ) |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |