ماه شمالی
گویی "تیرماه" قصد ندارد عهدمان را تمام کند تا چند قطرهی شبنم به جا مانده از اشک شهرعشق را آشیانه دهد میان برگهایش در تلاش برای رسیدن "بهمنی" سرد در سنگ فرش خیابان خدادادِ بیست و پنج لی لی کنان زیر قدمهای کودکانه مان، بازیگوشانه تخم خاطره بکارد. پی نوشت: 1. گرمای همان روزی! 2. در انتخاب رشتهی صحنه ساز زندگیم مانده ام بین ریاضی و گرافیک. شاید که دمی دیگر باز هم بتوانم و موفق شوم برای مشورتی نمک گیرتان شوم. 3. هفتمین روز مراسم درگذشت مادربزرگ مادرم را سپری کردم، نکته ی سوالیاش اما نحوهی پذیرایی بود. تفاوت در ظرفهای حلوا و حتی تعداد و نوع میوه های قسمت بانوان و آقایون. ؟؟؟ 4. برای نماز مغربی که با خواهرم وارد امامزاده ی شهرمون شده بودم، از صحنه ی جالبی عکس گرفتم که چون عکسش بطور اشتباهی حذف شد، فقط توضیحش میدهم. سجاده ی پهنی در خیابان، کنار یک ماشین پر از هندوانه و فروشنده ای که مشغول نماز مغرب بود.
شرقی ترین ترنم ِ خواهرم، روزانه شاخه هایم را خواهد شست تا غم زردشدن گلبرگهایم را فراموش کنم.
از بهترین روزی که یادم هست
همان روزی که تلاوت هر بیت از غزل های سررسیدهای کتابخانه ی مشترک ِ من و خواهرم را شروع کردم
زیرپوست سلولهای بدنم حس می شوی امروز
مانند گلهای زنبق وحشی ِ ییلاق دوهفته ی پیش
چه تماشایی شده 19 تیرماه امسالم!
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |