سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















ماه شمالی

سکانس اول...
نماز مغرب، نمازی که بعد از مدتها کنار سجاده ی ابی رنگی که مادربزرگم قبل فوتش انرا به من داده بود با گلهای مریم خشک شده داخل سجاده که هنوز عطر و بویش ارام کننده و تسکین دهنده بود خوانده شد...

سکانس دوم...
دوازده رکعت
سلام های پیاپی بعد هر دو رکعتی
 سه مرتبه
سوره ی حمد
قدر
و دوازده مرتبه سوره ی توحید
اللّهم صلّ علی محمّد النّبی الاُمّی و
علی آله
هفتاد مرتبه
(نفس عمیق)
هییییییییییییییییییییییییییی...
سبّوحٌ قدّوسٌ ربّ الملائکة والرّوح
در سجده ام ارام ارام زمزمه اش کردم، سجده هایی که من را مهمان فرشته های روی زمین کرده است.
سر
بلند کردم و نگاه...
ناخوداگاه چشمم خیره به گلهای قالی دست بافت اتاق مادربزرگم شد و...
ارام در گوش خدا
پچ پچم این بود
ربّ اغفر و ارحم و تجاوز عمّا تعلم
إنّک انت العلیّ الأعظم
حالا
میخواهم ارزو کنم
زبانم بند امده است، همانطور خیره به تنها گل سبزرنگ گوشه ی قالی ارام چشم هایم را میبندم....
میخواهم ارزوهایم را به خاطر بیاورم...اما...اینبار هم چیزی به یادم نیامد.
بی رمق گفتم:
انت القوی وانا الضعیف،هل یرحم والضعیف الا قوی.؟؟
یا اله العاصین!
ارحمنی برحمتک...

سکانس س و م...
نماز عشا
سبک، ارام و به یادماندنی...
با الله کبرش شروع شد و با سلامش تمام...
امشب، اولین شب جمعه ی ماه رجب
شب ارزوهاست
مراقب ارزوهایتان باشید...


نوشته شده در پنج شنبه 89/3/27ساعت 1:52 عصر توسط فهیمه نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت